هـ یـچ  وَقتـ  نَبآیَد  بِـﮧ  اِجبآر  خَنـ دیــد
گآهے  بآیَـב تآ نَهایَتـ  آرامِشـ  گِریـﮧ  کَـ رב ...
تَبَسُمـ  بَعـ ב  اَز گِریـﮧاز رنگیـטּ کمآטּ بَعـב از بــا را טּ قَشَنگ تَرهـ

 

به سلامتیـــــــــــــــ اونیــــــــــــــــــ که تنهام گذاشتو رفتـــــــــــــــــ ......

اما هنوز تاریخ تولدشـــــــــــــــ رمز گوشیمه............

دردناکتـــــرین جدایی 

دردناکتـــــرین جدایی ها آنهایی هستند که نه کسی گفت چــــرا ؟؟؟؟ 

و نه کسی فهمید چـــرا ؟؟؟؟

وقتـــی می بینی ....

دیگــه به هیچ کـدوم از رفتارا ت اعتــراض نمی کنم ...

فکــر نکن آدم ایــده آلی شــدی ... نــه ...

این زنگ خطــره ...

دارم نسبت به " تــو " بی تفاوت می شــم ! ! !

בوســـ♥ــتـــ♥ـــت בآرمـ♥ـــ

یـــڪ ڪــــلـــمــــﮧ اســـت

بــــآ בنــــیــــآیــــﮯ از مـــســـئـــولـــیـــت

گــــفـــتـــنــش هـــنــــر نـــیـــســت!

مـــســـئـــولــیـــت پـــذیـــرفـــتـــنـــش هـــنــــر اســـت ...

בوســـ♥ــتـــ♥ـــت בآرمـ♥ـــ

و بــــآ تـــمـــآم وجـــوב مـــســـئــــولــیـــتــــش رآ مـــﮯ پــــذیــــرم

یه وقتایی هست عجیب دلتنگش میشی میبینی فاصلت ازش زیاده خیلی ازت دوره انقدر دور ک بیشتر دلتنگش میشی یه آهنگ آروم و عاشقونه میزاری دستتو میزاری زیر سرت چشماتو میبندی و فقط بهش فکر میکنی اون آهنگی که میشنوی رو با تمام احساست زیر لب میخونی و با خیال اون سر میکنی رویای ِ با هم بودن : تو اون گرمی ِ دستاش و ... تو وجودت حس میکنی انقدر دوسش داری انقدر دوسش داری که حاضری جلو همه داد بزنی مـ ـ ـ ـن عاشقشـ ـ ـ ـم !! عکسشو میاری زل میزنی تو چشماشو اون لحظست که آرامش چشماش مستت میکنه ...(!)

آرام مـ ــیـــ ـــ ـــرومـ ...آنچنـان آرام... که نـدانـی کـی رفـته اماما وقتیـی جـای خالـی مـرا ببینـیآنچنــان سخــت رفتــه ام کـهتمام عمـر زمـان رفتنـم را فرامـوش نکنـی ...!...

گاهی با یـک قطره ، لیوانی لبریز می شود ؛گاهی با یـک کـلام ، قلبـی آسوده می شود ؛گاهی بـا یـک کلمه ، یـک انسان نابود می شود ؛گاهی با یـک بی مهـری ، دلـی می شکنـد ؛مراقب بعضی " یک هـا " باشیـم ...در حالیکـه " ناچیزند  ، همه چیـزند " ......

گاهی دلم میخواد, وقتی بغض میکنم, خدا از آسمان به زمین بیاد, اشک هامو پاک کنه, دستم را بگیره و بگه: اینجا آدما اذیتت میکنن؟ بــیـــا بــــــریــــــــم ...  ...

فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد … فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد … فقط رفت … فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم … ...

لــبخــند بــزن!بــدون انتــظار پاســخی از  دنــیا ،بــدان روزی دنــیا انقــدر  شــرمنــده مــی شودکــه بــه جــای پاســخ لبخــند  ،با تمــام ســازهــایت مــی  رقــصــد …...

گهگاهی که دلم می گیردبا خودم می گویم:به کجا باید رفت؟به که باید پیوست؟به که باید دل بست؟به دیاری که پر از دیوار است؟!به امنیتی که امانت خوار است؟!یا به افسانه دوست؟        گریه ام می گیرد........